۱۳۸۸ اردیبهشت ۸, سه‌شنبه

آنچه در مغزتان مي گذرد ،جهانتان را مي آفريند

هرگز کسي نخواهد توانست قفلي بدون کليد بسازد،
از اين رو خداوند کسي را با مشکلي بدون راه حل مواجه نخواهد ساخت .
حضور هيچ کس در زندگي ما اتفاقي نيست،
خداوند در هر حضوري رازيرا براي ما پنهان کرده است،
خوشا به حال ما اگر آن راز را دريابيم .
خوشبختي داشتن چيزهايي که دوست داريم نيست ،
دوست داشتن چيزهايي است که داريم .
خدا رو شكرکه گاهي اوقات بيمار ميشوم اين يعني اغلب اوقات سالم هستم
خدا رو شکر که هر روز صيح بايد با زنگ ساعت بيدار شوم اين يعني من هنوز زنده ام
خدا رو شکر که هر روز صر وصداي همسايه رو ميشنوم اين يعني من هنوز ميشنومـــــــــــــــــ
خدارو شکر که خريد هداياي سال نو جيبم را خالي ميکند
اين يعني من عزيزاني دارم که ميتوانم برايشان هديه بخرمـــــــــ
خدارو شکر که در پايان روز از خستگي از پا مي افتم اين يعني توان سخت کار کردن را دارمـــــــــ
ـــــــــــــــــخدارو شکر که اين همه شستني واتو کردني دارم اين يعني من لباس براي پوشيدن دارمـــــــــــــ
ــــــــــــپس نتيجه ميگيرم انسان در تمام لحظات بايدخدا رو شکر کند
چون در نهايت هر چيزي که پيش مي ايد در مصلحت اوست چه خوب وچه بد
انيشتين مي گفت :" آنچه در مغزتان مي گذرد ،جهانتان را مي آفريند.

۱۳۸۸ فروردین ۳۱, دوشنبه

نامه ابراهام لينکلن به معلم پسرش

به پسرم درس بدهيد
او بايد بداند كه همه مردم عادل و همه آن ها صادق نيستند ،
اما به پسرم بياموزيد،
كه به ازاي هر شياد، انسان صديقي هم وجود دارد .
به او بگوييد ،به ازاي هر سياستمدار خودخواه ، رهبر جوانمردي هم يافت مي شود .
به او بياموزيد ،كه در ازاي هر دشمن ، دوستي هم هست .
مي دانم كه وقت مي گيرد ،اما به او بياموزيد،اگر با كار و زحمت خويش ، يك دلار كاسبي كند بهتر از آن است كه جايي روي زمين پنج دلار بيابد .
به او بياموزيد،كه از باختن پند بگيرد . از پيروز شدن لذت ببرد .
او را از غبطه خوردن بر حذر داريد .
به او نقش و تاثير مهم خنديدن را يادآور شويد .
اگر مي توانيد، به او نقش موثر كتاب در زندگي را آموزش دهيد .
به او بگوييد،تعمق كند ، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقيق شود .
به گل هاي درون باغچه و زنبورها كه در هوا پرواز مي كنند ، دقيق شود .
به پسرم بياموزيد كه در مدرسه بهتر اين است كه مردود شود اما با تقلب به قبولي نرسد.
به پسرم ياد بدهيد،با ملايم ها ، ملايم و با گردن كش ها ، گردن كش باشد .
به او بگوييد،به عقايدش ايمان داشته باشد حتي اگر همه بر خلاف او حرف بزنند .
به پسرم ياد بدهيد،كه همه حرف ها را بشنود و سخني را كه به نظرش درست مي رسد انتخاب كند .
ارزش هاي زندگي را به پسرم آموزش دهيد .
اگر مي توانيد به پسرم ياد بدهيد كه در اوج اندوه تبسم كند .
به او بياموزيد كه از اشك ريختن خجالت نكشد .
به او بياموزيد كه مي تواند براي فكر و شعورش مبلغي تعيين كند ، اما قيمت گذاري براي دل بي معناست .
به او بگوييد،كه تسليم هياهو نشود و اگر خود را بر حق مي داند پاي سخنش بايستد و با تمام قوا بجنگد .
در كار تدريس به پسرم ملايمت به خرج دهيد، اما از او يك نازپرورده نسازيد .
بگذاريد كه او شجاع باشد،به او بياموزيد كه به مردم اعتقاد داشته باشد توقع زيادي است اما ببينيد كه چه مي توانيد بكنيد ،
پسرم كودك كم سال بسيار خوبي است.

۱۳۸۸ فروردین ۲۴, دوشنبه

خدا را يافتي؟

مسافر! كوله ‌پشتي‌اش‌ را برداشت‌ و راه‌ افتاد.رفت‌ كه‌ دنبال‌ خدا بگردد و گفت: تا كوله‌ام‌ از خدا پر نشود برنخواهم‌ گشت. نهالي‌ رنجور و كوچك‌ كنار راه‌ايستاده‌ بود، مسافر با خنده‌اي‌ رو به‌ درخت‌ گفت: چه‌ تلخ‌ است‌ كنار جاده‌بودن‌ و نرفتن؛ و درخت‌ زيرلب‌ گفت: ولي‌ تلخ‌ تر آن‌ است‌ كه‌ بروي‌ وبي‌رهاورد برگردي. كاش‌ مي‌دانستي‌ آنچه‌ در جست‌وجوي‌ آني، همين‌جاست. مسافر رفت‌ و گفت: يك‌ درخت‌ از راه‌ چه‌ مي‌داند، پاهايش‌ در گِل‌ است، او هيچ‌گاه‌ لذت‌ جست‌وجو را نخواهد يافت. و نشنيد كه‌ درخت‌ گفت: اما من‌ جست‌وجو را از خود آغاز كرده‌ام‌ و سفرم‌ را كسي‌ نخواهدديد؛ جز آن‌ كه‌ بايد.مسافر رفت‌ و كوله‌اش‌ سنگين‌ بود. هزار سال‌ گذشت، هزار سالِ‌ پر خم‌ و پيچ، هزار سالِ‌ بالا و پست. مسافر بازگشت رنجور و نااميد. خدا را نيافته‌ بود، اما غرورش‌ را گم‌ كرده‌ بود. به‌ ابتداي‌ جاده‌ رسيد. جاده‌اي‌ كه‌ روزي‌ از آن‌ آغاز كرده‌ بود. درختي‌ هزار ساله، بالا بلند و سبز كنار جاده‌ بود. زير سايه‌اش‌ نشست‌ تا لختي‌ بياسايد. مسافر درخت‌ را به‌ ياد نياورد. اما درخت‌ او را مي‌شناخت. درخت‌ گفت: سلام‌ مسافر، در كوله‌ات‌ چه‌ داري، مرا هم‌ ميهمان‌ كن. مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمنده‌ام، كوله‌ام‌ خالي‌ است‌ و هيچ‌ چيز ندارم. گفت : هيچ‌ چيز ندارم. درخت‌ گفت: چه‌ خوب، وقتي‌ هيچ‌ چيز نداري، همه‌ چيز داري.اما آن‌ روز كه‌ مي‌رفتي، در كوله‌ات‌ همه‌ چيز داشتي، غرور كمترينش‌ بود، جاده‌ آن‌ را از تو گرفت. حالا در كوله‌ات‌ جا براي‌ خدا هست و قدري‌ از حقيقت‌ را در كوله‌ مسافر ريخت. دست‌هاي‌ مسافر از اشراق‌ پر شد و چشم‌هايش‌ از حيرت‌ درخشيد و گفت: هزار سال‌ رفتم‌ وپيدا نكردم‌ و تو نرفته‌اي، اين‌ همه‌ يافتي! درخت‌ گفت: زيرا تو در جاده‌ رفتي‌ و من‌ در خودم ، و پيمودن‌ خود، دشوارتر از پيمودن‌ جاده‌هاست . اين داستان ترجمه اي است از حديث شريف اميرالمومنين عليه السلام "من عرف نفسه فقد عرف ربه" آن کس که خود را شناخت به تحقيق که خدا را شناخته است.

۱۳۸۸ فروردین ۲۱, جمعه

از زندگی چه می خواهید که در خدائی خدا یافت نمی شود؟؟

:ملاصدرا می گوید
خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان
اما به قدر فهم تو کوچک می شود
وبه قدر نیاز تو فرود می آید
وبه قدر آرزوی تو گسترده می شود
.وبه قدر ایمان تو کارگشا می شود
یتیمان را پدر می شود و مادر
محتاجان برادری را برادر می شود
عقیمان را طفل می شود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه می شود
در تاریکی ماندگان را نور می شود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
محتاجان به عشق را عشق می شود
...وخداوند همه چیز می شود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
.به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشوئید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
ومغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
.....وبپرهیزید از ناجوانمردی ها،ناراستی ها،نامردمی ها
چنین کنید تا ببینید خداوند چگونه
بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند
ودر دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند
...ودر کوچه های خلوت با شما آواز می خواند
مگر از زندگی چه می خواهید که در خدائی خدا یافت نمی شود؟؟؟

۱۳۸۸ فروردین ۱۵, شنبه

خدا قول نداده

خدا قول نداده خدا قول نداده آسمون هميشه آبي باشه و باغ ها پوشيده از گل…
قول نداده زندگي هميشه به کامت باشه …
خدا روزهاي بي غصه و شادي هاي بدون غم و سلامت بدون درد رو هم قول نداده…
خدا ساحل بي طوفان، آفتاب بي بارون و خنده هاي هميشگي رو قول نداده …
خدا قول نداده که تو رنج و وسوسه و اندوه رو تجربه نکني …
خدا جاده هاي آسون و هموار، سفرهاي بي معطلي رو قول نداده …
قول نداده کوه ها بدون صخره باشن و شيب نداشته باشن …
رود خونه ها گل آلود و عميق نباشن …
ولي خدا رسيدن يه روز خوب رو قول داده …
خدا روزي روزانه ، استراحت بعد از هرکار سخت و کمک تو کارها و عشق جاودان رو قول داده . عجب روزي مي شه اون روز …پس ناملايمات زندگي رو شکر بگو و فقط از خودش کمک بگير که او جاودانه است و بس…
نا اميدي مثل جاده اي پر دست اندازه که از سرعت کم مي کنه اما همين دست انداز نويد يه جاده صاف و وسيع رو بهت مي ده …
زياد تو دست انداز نمون …
وقتي حس کردي به اون چيزي که مي خواستي نرسيدي خدا رو شکر کن چون اون مي خواد تو يه زمان مناسب تورو غافلگير کنه و يه چيزي فراتر از خواسته الانت بهت بده…
با تشکر از خانم علیزاده که این مطب را ارسال کردهاند

۱۳۸۸ فروردین ۱۲, چهارشنبه

خدايا رحم كن

خدايا رحم كن
برآنان كه مي ترسند قلمي ، قلم مويي ، ابزاري يا آلاتي به دست بگيرند زيرا گمان مي كنند كه ديگري پيش ازايشان و بهترازايشان عمل كرده است و خويشتن را شايسته ي ورود به قلمرو شگرف علم وهنر نمي دانند.
اما رحم كن
همچنين بر آنان كه قلم ، قلم مو ، ابزار يا آلتي به دست گرفته اند و الهام را به احساسي حقير بدل كرده اند و گمان مي كنند كه از ديگران برترند. زيرا آنان اين قانون ترا نشناخته اند كه مي گويد: هيچ چز مخفي نشده مگر براي آنكه آشكار شود و هيچ چيز پنهان نشده مگر براي آنكه برملا گردد.
خدايا رحم كن
به ما كه در جستجو هستيم و پرواي آن داريم كه شمشيري را كه تو به ما وعده داده اي بگيريم. ما همواره با اين قانون تو نيازمنديم كه مي گويد وقتي شما را فرستادم نه كوله داشتيد و نه خورجين و نه پاي افزار با اين همه ،هيچ چيز كم نداريد.برداشت آزاد از سفر به دشت ستارگان - پائولوکوئيل
این کاری است که باید توسط آنهایی
که سرشار از نیکی و مهربانی هستند
و آنهایی که راه آرامش را می شناسند ،انجام شود
آرزو می کنم که آنها همواره قادر و درست کردار بوده
در بیان صریح و ملایم باشند
متواضع و نه خود پسند بوده
قانع و به راحتی خشنود شوند
در زیر بار تعهدات خم نشده و قناعت پیشه باشند
برخوردار از آرامش و سکون ، خردمند و ماهر بوده
از نظر طبیعت مغرور و پرتوقع نباشند
کوچکترین کاری انجام ندهند که بعدا مورد سرزنش خردمندی قرار گیرند
آرزو می کنم :همه انسانها
برخورار از شادی و ایمنی باشند
آرزو می کنم همه موجودات زنده در راحتی باشند
آنچه موجود زنده در عالم هستی وجود دارد
چه قوی یا ضعیف ، هیچکدام را از قلم نیاندازید
چه بزرگ یا قدرتمند، متوسط کوتاه و کوچک
آنهایی که دیده می شوند و دیده نمی شوند
آنهایی که به شما نزدیک یا از شما دورند
آنهایی که بدنیا آمده و یا هنوز متولد نشده اند
آرزو می کنم همه موجودات زنده در راحتی باشند
اجازه ندهید یکی دیگری را فریب دهد
یا کسی را به هر علتی مورد سرزنش قرار دهد
اجازه ندهید به علت خشم و خصومت
صدمه ایی به یکدیگر برسانید
همانطور که مادر با تمام وجود
یگانه فرزندش را حمایت می کند
همانگونه هر انسانی وظیفه دارد با قلبی بی انتها از وسعت
به همه موجودات زنده مهر بورزد
و شعاع مهربانی او همه عالم هستی را در برگیرد
بطرف بالا تا آسمانها گسترش یابد
و به پایین تا اعماق زمین فرو رود
به همه جا و بی منتها
رها از نفرت ، خصومت و دشمنی
چه ایستاده در گردش نشسته یا خوابیده
رها از هر خواب آلودگی
هر فردی باید همه این خاطره را به ذهن بسپارد
این ایده ایی متعالی است که همواره پایدار می ماند
با عدم وابستگی به عقاید متحجرانه
کسی که قلبی پاک و بی آلایش و دیدگانی روشن دارد
و از همه هوسهای نفسانی مبراست
دوبار به این دنیا نخواهد آمد

مجنون هنگام راه رفتن كسي را به جز ليلي نمي ديد. روزي شخصي در حال نماز خواندن در راهي بود و مجنون بدون اين كه متوجه شود از بين او و مهرش عبور كرد. مرد نمازش را قطع كرد و داد زد هي چرا بين من و خدايم فاصله انداختي مجنون به خود آمد و گفت: من كه عاشق ليلي هستم تورا نديدم تو كه عاشق خداي ليلي هستي چگونه ديدي كه من بين تو و خدايت فاصله انداختم؟

لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره می‌شود، می‌تواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره می‌شود، شکست دهد. "نارسیس"
برای کشتن یک پرنده یک قیچی کافی ست. لازم نیست آن را در قلبش فرو کنی یا گلویش را با آن بشکافی.پرهایش را بزن...خاطره پریدن با او کاری می کند که خودش را به اعماق دره ها پرت کند .

هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود ، دری دیگر باز می شود ولی ما اغلب چنان به دربسته چشم می دوزیم که درهای باز را نمی بینیم. "هلن کلر"

برای پخته شدن کافیست که هنگام عصبانیت از کوره در نروید

همیشه بهترین راه را برای پیمودن می بینیم اما فقط راهی را می پیماییم که به آن عادت کرده ایم " پائولو کوئلیو